اولين روز ارديبهشت چگونه گذشت
سلام دوستان عزيزم من امروز حدود10 بيدار شدم صبحانه كه هيچوقت نمي خورم
اومدم سر وقت ني ني وبلاگ تا وقت ناهار
دسپخت مامان خوشملم كه دستپختش هم مث خودشه(خوشمل تركيبي از خوشگل و خوشمزه )خخخخخ
بعد از ناهار و گپ و گفت با مامانم يه بارون خوشگل باريد و من ازش يه پست گذاشتم
منم فرصتو غنيمت شمردم و شروع كردم به عكس گرفتن
توي عكس دوم زنبور كوچولو يي هست كه رفته تو شكوفه و داره شهد جمع ميكنه
راستي يادم رفت بگم12ونيم به مدرسه تلويزيوني ايران نگاه كردم
بعد از نقاشي هام عكس گرفتم و مطالعه كردم پست بعدي نقاشي هامو ميذارم
خانواده همچنان از غيب شدن بستني ها و كيك هاشون متعجبن
حالا كه تو خونم همش معدمو شرمنده ميكنم
و خووووووووووشمززززززززه ميگذره
فقط كشك بادمجون نا مي نو كم داريم خخخخخخخ
گوشي ها شارژشون تموم ميشه و بد بخت كامپيوترم داغ ميكنه
اما اينم بگم كه فقط علاف نيستم فرصتي براي مطالعه و انجام تكاليف كلاس يو سي مث و......
فرصتي براي رويا پردازي نويسندگي و تعبير خواب وروانشناسي و مطالعه درساموواسه خودم تمرين بازيگري كردن
و اگه دوستام توي درس ها مشكل داشته باشن تلفني كمكشون ميكنم
براي معلمم تو گروه كلاسمون پست تشكر ميفرستم و وبا معلمم تلفني صحبت ميكنم
واز همه مهمتر
با خانواده دور هميم و فرصت بيشتري واسه بگو بخند دورهم جمع شدن داريم
(خانواده و سلامتي واقعا نعمات با ارزشي هستن شكر گذارش باشيم و قدرشو بدونيم)
خلاصه دوباره ابر ها با دل پر ولي بي كينه از انسانها گريستند چه جمله اي گفتما همينطوري فلبداهه
دوباره اومدم سروقت ني ني وبلاگ
يه بو هاي خوشمزه اي مياد مثل اينكه وقت عصرانه خوردنه و مامان محبوبه برام ميوه و شكلات حاضر كرده
اينم از عكسش
راستي من همچنان خوراكي هارو برميدارم و معدمو شرمنده و خانواده رو متعجب ميكنم
مثل همين شكلات ها كه بعد از خريد از فروشگاه روز بعدش فقط يك سوم جهبه شكلات باقي مونده بود
سريع عكسشو گرفتم تا ميوه آرايي جالب مامان رو دوس جوناي قشنگم ببينم
اين ميز كارمه و حالا كه وقتم خااااااااااليه كلي كار مفيد و جورواجور روش انجام ميدم
يه 10دقه هر روز دستمو ميذارم زير چونمو به فاميل هاي خوبم كه دلم براشون تنگ شده همينطور دوستام فكرميكنم
حداقل خدا رو شكر ني ني وبلاگو و دوستاي ني ني وبلاگي از جمله
نيلا و مبينا و پانته آ جان زهرا بانو مهسا پست هاي جالب عمو آرش نرگس و.........
رو دارم
با كار هايي كه گفتم سرمو گرم كردم تا الان
الانم نشستم پشت كامپيوتر و دارم اين پست رو ميذارم
اينم عكسش
ميخوام شام بخورم جاتون خالي
اينم عكسش
واااااااااااي گرسنم ولي بايد پستو كامل كنم
از طرفي دلم نميخواد از پيشتون برم
مامانم هي صدام ميزنه ميگه
از كيه داري پست ميذاري دخترم تموم نشد؟
بعد شام پست رو كامل ميكنم
جاتون خالي شام مستقيم تو معده پياده شد و جناب معده حسابي شرمنده شد
ميخوام شب چره بخورم ولي تنهايي؟
باور كنين از ته دلم ميگم دلم ميخواست دور هم بوديم
جاتون خالي
نظراتتون همچنين انتقاد هاتون برام مهمه كامنت بذارين
باي